نام بلند خویش به دنیا گذاشتی
با داغ خود غمی روی دلها گذاشتی
بعد از حسین قلب پریشان خویش را
در کربلای خون خدا جا گذاشتی
پشت سر امام زمان غریب خود
تصویر عشق را به تماشا گذاشتی
حیران و مات صبر و رضای تو روزگار
وقتی به روی غصه و غم پاگذاشتی
کوفه اسیر نطق علی گونه ی تو شد
داغی بزرگ بر دل اعدا گذاشتی
با خطبه ای که خواندی و کردی عزا به پا
پا جای حضرت زهرا گذاشتی
زینب قرار بود کند شام را خراب
حرمت به نام زینب کبری گذاشتی
بازار شهر کوفه کجا و شما کجا
باور نمیکنم قدم آنجا گذاشتی
ای همدم رباب تو با اشک وناله ات
مرهم به قلب مادر تنها گذاشتی
گفتی به راس بر روی نیزه برادرم
از چه رقیه را تک وتنها گذاشتی
تو داغدار بی کفن کربلا شدی
گریان و بی قرار شه سر جدا شدی
شاعر: محمدجواد غفاریان