وصیت نامه شهید محمود گودرزی:
بسمه تعالی
به دخترم مریم دروغ نگویید
به دخترم دروغ نگویید، نگویید من به سفر رفتهام، نگویید از سفر بازخواهم گشت، نگویید زیباترین هدیه را برایش به ارمغان خواهم آورد، به دخترم واقعیت را بگویید، بگویید به خاطر آزادیِ تو، هزاران خمپاره، سینۀ پدرت را نشانه گرفت. بگویید خون پدرت بر تمام مرزهای غرب و شرق و جنوب کشورش آذین شده است. بگویید انگشتانم در سومار، دستهایم در میمک، پاهایم در موسیان، سینهام در شلمچه، چشمانم در هویزه، حنجرهام در ارتفاعاتِ الله اکبر، خونم در رودخانه فرات و قلبم در جزیرۀ مجنون تکه تکه شد. به دخترم واقعیت را بگویید، بگذارید قلب کوچکِ دخترم در سینه بتپد و شریانهای خون او تا ابد نفرت همیشگی را از استعمار در جریان داشته باشد و جوشش در خون او تا ابد دَوران پیدا کند.
بگذارید مریم بداند که چرا عکس پدرش را بر در و دیوارهای شهرمان زدهاند و در مسجد محلمان بزرگ کردهاند. بگویید که چرا مادر هرگز بر دشمن نمیخندد و چرا گونه های مادر در سیاهی چادر همیشه میدرخشد و دشمن را نابود میکند و بداند چرا پدرش به خانه باز نمیگردد.
اسلحه پدرش را در دستش دهید تا بداند که بجای عروسکش با چه چیز سر و کار داشته باشد و بجای رقصیدن در چمنزارهای سبز طبیعت، گلوله را بطلبد و با او دمساز گردد و به جای جغرافیای زمین، تاریخِ جهانخواران را بیاموزد.
به دخترم مریم دروغ نگویید ،نمیخواهم آزادی دخترم قربانی نیرنگ جهانخواران باشد. به دخترم واقعیت را بگویید، میخواهم مریم تنها یادگارم، تنها امید مادرش و تنها کبوتر زندگیمان (مریم)، دشمنش را بشناسد و چون شیر بر او یورِش بَرد. استعمار را بشناسد و استثمار نشود.
به دخترم بگویید که من شهید شدم و من گواه و شاهدِ زمان هستم و ایستادهام تا تشنگان را به قیام دعوت کنم، بگذارید دخترم در دریای خون شنا کند و از کربلا بگذرد و همچون زینب، فداکاری و شجاعت و نبرد را بیاموزد و بداند که مکر دشمن همیشه بر خودش باز میگردد و دشمن خدا همیشه نابود است که: وَ مَكَروا وَ مَكَرَ اللَّهُ ۖ وَاللَّهُ خَيرُ الماكِرينَ.